علی نورآبادی: «بالاخره دانشگاه علوم پزشکی دیوار کناری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در باغ ملی تخریب کرد… بهزودی باید شاهد تخریب کتابخانه این مرکز هم باشیم.»
این خبر را یکی از دوستان صبح جمعه (۲۴ مهر) با پیامک اطلاع داد. شوکه شدم و فقط این جمله به ذهنم رسید: پس بالاخره مسئولان دانشگاه علوم پزشکی کار خودشان را کردند.
مسئولان دانشگاه علوم پزشکی پیش خودشان مثلاً زرنگی نشان دادند و روز جمعه که تعطیل است با لودر دیوار حائل بیمارستان و باغ ملی را خراب کردند تا همه را در مقابل عمل انجامشده قرار دهند؛ اما مطمئن باشند این کارها زرنگی نیست، این دوستان نهتنها خودشان بلکه خیلی چیزهای دیگر را هم خراب کردند. برخی کارها جنبه نمادینش از خود آن مهمتر و مؤثرتر است. در این کارها حجم و میزانش زیاد مهم نیست؛ نفس آن کار و اتفاق مهم است. تخریب دیوار کانون هم ازجمله آن کارهاست.
بیمارستان حشمتیه باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود هرچند هنوز هیچ ندارد. بیمارستان باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود هرچند حتی هنوز نه دکتری دارد، نه نیرویی و نه تجهیزاتی.
بیمارستان باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود هرچند نه پارکینگ دارد و نه فاضلابی و نه خیلی چیزهای دیگر.
بیمارستان باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود هرچند زوری و صوری باشد.
بیمارستان باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود چون من سرنوشتم را با آن گره زدهام.
بیمارستان باید تا قبل از انتخابات افتتاح شود چون ممکن است در رأی آوردن «من» مؤثر باشد.
بیمارستان باید افتتاح شود چون «من» گفتهام.
بیمارستان باید افتتاح شود چون «من» گفتهام و هر چه میخواهد بشود، بشود.
بیمارستان باید افتتاح شود چون «من» خواستهام و دیوار کانون که سهل است خود کانون و کتابخانهاش و هر چیز دیگر خراب شود، بشود.
بیمارستان باید افتتاح شود چون باید راهاندازی آن در دوره «من» و به نام «من» باشد.
بیمارستان باید افتتاح شود تا پوششی باشد برای برخی از کمکاریها، کوتاهیها و غفلتهایی که در دانشگاه علوم پزشکی وجود دارد.
«من» میخواهم بیمارستان را افتتاح کنم هرچند سطح علمی و پزشکی دانشگاه راضیکننده نباشد.
«من» میخواهم بیمارستان را افتتاح کنم هرچند پردیس دانشگاه بعد از سالها همچنان نیمهکاره مانده است.
«من» میخواهم بیمارستان را افتتاح کنم هرچند دانشگاهم یک سالن هم ندارد و جلسه معارفهام بیرون دانشگاه و در هتل برگزار شده باشد.
بیمارستان افتتاح میشود چون «من» گفتهام، و مهم نیست که در جلسه معارفهام جلو وزیر گفته باشم ما دانشکدههای دندانپزشکی، داروسازی و طب سنتی نمیخواهیم و پیگیری هم نمیکنیم.
بیمارستان افتتاح میشود هرچند دانشگاه علوم پزشکی از این نظر سطح علمی و از نظر دانشکدهها از رقیبانش عقب بیفتد.
میبینید در ماجرای افتتاح بیمارستان، پای «من» در میان است؛ و همین «من» است که همه کارها را خراب میکند.
در این ماجرا، شگفتتر آن است که فرماندار شورای شهر، شهردار و دیگر مسئولان هیچ کاری نمیکنند و فقط نظارهگرند. اگر مدیریت شهری در چنین جاهایی صدایش در نیایند و کاری نکند به چه دردی میخورد. توان و لیاقت و کفایت مدیریت شهری در چنین جاهایی مشخص میشود.
اگر مدیریت شهری نتواند مسائلی کوچکی مانند اینها را حل کند پس به چهکار میآید. بدترین برخورد مسئولان و مدیریت شهری در چنین بزنگاههایی، خود را به ندیدن و نشنیدن زدن و یا سکوت است. این برخورد حتی از مخالفت هم بدتر است، چون همه مردم میبینند و میشنوند؛ اما کسانی که باید ببینند و بشنوند خودشان را به نفهمیدن میزنند.
ماجرای بیمارستان حشمتیه در کنار طرحهای مشابهی مانند ساماندهی کوی گلستان، ساخت نماد و میدان سربداران و دیگر طرحها نیمهکاره و بلاتکلیف، نشاندهنده ناهماهنگی، سستی، کمکاری، غفلت و از همه مهمتر ناکارآمدی مدیریت شهری سبزوار است. مردم در چنین مواقع و با چنان کارهایی درباره عملکرد و کارنامه مدیریت شهری قضاوت میکنند.
القصه، همه میسازند «ما» خراب میکنیم.
آیا اینگونه میخواهیم سبزوار «پایتخت کتاب ایران» شود؟
به خاطر کوتاهیها، کمکاریها و غفلتها از شهرهای نمونه گردشگری ایران که جا ماندیم اما آیا اینگونه میخواهیم سبزوار جزو شهرهای مقصد گردشگری بشود؟
والسلام.
مرجع: سبزواریان