مصطفی برقبانی وبلاگ نویس سبزواری در یادداشتی اعلام کرده است که دیگر در فضای مجازی فعالیت نخواهد کرد.

این بار ،سلام ،با رنگ و بویی متفاوت…!

 

 

بی مقدمه اصل مطلب و تموم…

 

 

یه وقتایی زندگی به آدم فشار میاره. نه خود زندگی بیشتر افرادی که تو این زندگی هستند. مخصوصاً اگر آدمی باشی که کل زندگیت رو برا یه هدفی تو یک راهی دویده باشی و تا تونستی باشند آدمای توی اون راه جلوی پاهات سنگ انداخته باشند و از پشت خنجر زده باشند.

این اتفاق برا منم افتاد. کل جوونیم رو تو جاهای فرهنگی گذروندم به امیدی که برای این انقلاب کاری کرده باشم تا فردا روز قیامت چشمم تو چشم شهیدی افتاد خجل نباشم. اما تو همین راه تا تونستند خنجر زدند. تا تونستند سنگ جلوی پا انداختن. نه غریبه ها نه. بیشتر همون هایی که تو همین راه بودند که البته فقط جسمشون تو این راه بود و روحشون تو صفا و سیتی.

همین…

 

 

داره تعطیل میشه ، اونجایی که بعضی ها ازش ناراضی بودن ( بیشتر از دست این مدیرفلان فلان شدش)…

 

 

موی دماغشون بود…

 

 

روی صحبتم با همون بعضی هاست…

 

 

شما…

 

 

حرف های گفته و نگفته ای زده شد…

 

 

نیشترهایی زده شد…

 

 

برای اینکه گوش هایی باز بشه ، ولی نشد…

 

 

زبان هایی که توی دهان خشکید…

 

 

دست هایی بسازند ،ولی خراب کردند…

 

 

چشم هایی که ندیدند…

 

 

فکرهایی که نفهمیدند…

 

 

خودم خسته شدم….

 

 

خسته از خیلی ها…

 

 

خسته از اونایی که فقط زبون خوبی دارن…!

 

 

خسته از اونایی که ریش نازی دارن…!

 

 

خسته از اونایی که نیش بازی دارند…!

 

 

خسته از اونایی که فقط حرف زدن بلدند…!

 

 

خسته از اونایی که که فقط دارن از اسم شهدا و اهل بیت استفاده میکنند…

 

 

خسته ا اونایی که میگن(وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد) وقتش که میرسه میزنن زیرش و به فکر خونواده و…شون میفتن!

 

 

خسته از اونایی که میگن ما باید تو این جنگ نرم حضور فعال داشته باشیم اما وقتی مسوولیت بالاتری میگیرن یادشون میره الان تو میدون جنگیم و آقامون سیدعلی تنهاست…!

 

 

خسته از اونایی که راه شهدا و اهل بیت رو بهم نشون دادن …

 

 

خسته از اونایی که یه زمانی میگفتن هر جا که هستی باید حرف حق رو بزنی،فرقی نمیکنه طرف میخواد رهبر،رئیس جمهور،امام جمعه و ..باشه…

 

 

اما الان که از این طرف و اون طرف به خاطر همین حق گویی و شفاف سازی خودم و همسرم تهدید به مرگ شدیم میگن دیگه بسه ، نمیخواد دیگه این راه رو ادامه بدی…

 

 

نمیدنم ، کی قراره دوباره برگردم…

 

 

ولی ، این لباس ، این لغب ، این شهرت ، این میز ، این سنگر ؛ برای حرکت به جلوست ، نه برای درجا زدن و خود زنی.!

 

 

ای خدای مهربان!!!

دیگر خسته شدم…



پ.ن ۱:از بچه های اطلاعات برای همکاری تو برنامه خونمون تشکر و قدردانی دارم!

 

 

پ.ن ۲:خطابم شخص خاصی نیوده و نیست و نخواهد بود.(بعضی ها به خودشون نگیرن)

 

 

پ.ن۳:دوستان این روزها شرایط واقعا سختی رو دارم میگذرونم ، برام دعا کنید…

 

 

پ.ن ۴:بعضی ها خوشحال باشن!!!

 

 

پ.ن۴:اگه تو این مدت باعث ناراحتی بعضی ها شدم منو عفو و حلال کنن

 

 

پ.ن ۵:اونایی رو که هم باعث تعطیلی معبر شدن رو میسپرمشون به مادر پهلو شکستم حضرت زهرا(سلام الله علیها) و شهدا

 

منبع: خادم الشهدا/